به گزارش بلاغ، تقریبا تمام آزادگان هشت سال دفاع مقدس که سالها در اسارت اردوگاههای عراق بوده اند و بخش اعظمی از خاطرات دوران جوانیشان با فضای اسارت و خصوصیات خاص آن گره خورده است، از واقعه رحلت امام خمینی(ره) به عنوان تلخترین خاطره دوران اسارت یاد میکنند.
آنها رنج اسارتشان حتی در مرزهای حقوق بشر هم جای نمیگرفت و وحشیانهترین رفتارهای حزب بعث عراق را تحمل کردند و شبها و روزهای بسیاری را با شکنجه و اهانتهای مختلف گذراندند اما وقتی توضیحی درباره تلخترین خاطرات را از آنها جویا میشوند بلافاصله خاطره شنیدن خبر رحلت رهبر کبیر انقلاب(ره) را یادآور میشوند.
آزاده سرافراز “ایرج کاظمی” ، یکی از آزدگان سوادکوهی است که سالهای بسیاری را از همان روزهای نخست جنگ در اسارت به سر برده است، وی شرح این دوران پر رنج و تجربههای گرانبهای آن را وقتی به روز رحلت امام(ره) میرسد، خاطره آن را اینچنین روایت میکند:
صبحگاه چهاردهم خرداد، با روزهای دیگر فرق داشت. فرماندهان عراقی اضطراب عجیبی داشتند، طبق روال روزهای گذشته که ساعت هشت صبح برنامه صبحگاهی را اجرا میکردند، اجرای برنامهها لغو شد و جلسهای فوری با حضور فرمانده اردوگاه برگزارشد، دورتادور اردوگاه وضعیت امنیتی خاصی به خود گرفته که با روزهای گذشته کاملاً متفاوت بود.
خبر ارتحال امام به گوش مسئول اردوگاه رسید، در سوگ حضرت امام مراسم گرفتیم و تا یک هفته عزای عمومی اعلام کردیم، ورزش را تعطیل کردیم و مشغول عزاداری و سینه زنی شدیم، همه از اینکه در ایران نبودند تا در تشییع جنازه رهبر خود شرکت کنند و گوشهای از تابوت پدر مهربانشان را بگیرند ناراحت بودند.
*دیدار امام و آرزویی که بر دل اسرا ماند
دیدار امام آرزویی بود که با رحلت ایشان این آرزو بر دل اسرا ماند، تمام روزهای سخت و رنج اسارت را با آرزوی دیدار امام سپری میکردیم، رنج غربت و روزهای سخت اسارت را به امید دیدن امام تحمل میکردیم که خبر ارتحال امام (ره) چراغ این امید را خاموش کرد.
با شنیدن این خبر نفسها به شماره افتاده بود، حالت عجیبی از سکوت و حیرت، بر اردوگاه سایه افکنده بود، روزها قرآن میخواندیم و عزاداری میکردیم، فرماندۀ اردوگاه، مسئولان آسایشگاه را خواست و گفت: ما جلوی عزاداری شما را نمیگیریم، ولی اگر بخواهید شلوغ کنید با شما برخورد میکنیم.
شرط گذاشتند عزاداریها انفرادی برگزار شود، فقط قرآن خواندن اشکال نداشت و حتی بلندگوهای اردوگاه هم شروع به پخش قرآن کردند، حال بچهها در آن ایام، واقعاً غیرقابل توصیف است. در اردوگاه، هر چند نفر گوشهای نشسته بودند و گریه میکردند. عراقی ها تا سه روز با عزاداری ها کاری نداشتند و بعد ار سه روز روال اردوگاه به حالت قبل برگشت.
*انتخاب جانشین امام خبر آرمشبخش برای اسرا
حاج آقا ابوترابی که در اردوگاه رهبر جمع محسوب میشد تاکید داشتند صبوری کنیم، بدون درگیری و تنش عزاداریها برگزار شود تا به اسرا آسیبی نرسد، نکته مهمی که آن روزها خیلی به آن فکر میکردیم و با رفقا تحلیلش میکردیم این بود که بعد از امام چه کسی رهبر میشود؟ همه ما در این فکر بودیم و واقعاً نمیدانستیم چه میشود. خبر انتخاب «آیتالله العظمی خامنهای» به جای امام، برای ما بسیار آرامشبخش بود.
*رسیدن به آرامش با سخنرانی امام خامنهای مدظلهالعالی
بعد از ۷ سال ۴ ماه و ۶ روز اسارت در سال ۶۹ به وطن برگشتیم که مستقیم ما را به ساری انتقال دادند، اولین بار ۱۴ خرداد سال ۱۳۷۰ در مراسم سالگرد امام و سخنرانی رهبر معظم انقلاب شرکت کردم، آن روز خاطرات رحلت امام در اسارت و روزهای سخت اسارت دوباره برایم مرور شد حالم دگرگون شده بود و بیقراری میکردم و حسرت دیداری که به دلم مانده بود را عزا داری میکردم، زمانی که سخنرانی رهبر آغاز شد، آرام شدم و از آن سال تاکنون هر سال ۱۴ خرداد به مرقد امام میروم و در مراسمات شرکت میکنم.
نظر شما:
1- گزینه های ستاره دار الزامی می باشند.2- ایمیل شما نمایش داده نمی شود.
3- لطفا جهت دریافت پاسخ نظر خود حتما ایمیل خود را بصورت صحیح وارد نمائید.
4- لطفا نظر خود را به صورت فارسي تايپ نماييد.
5- نظري که حاوي هر گونه توهين باشد، انتشار داده نميشود.