سخت، مثل زندگی مادران انتظار/این خانه روایت دیگری از زینب(س) و کربلا را به تصویر میکشد
به گزارش پیام سوادکوه، مادران انتظار را فقط مادران انتظار میفهمند. اشک، همدم مادران انتظار است. اشک را که از آنها بگیرند تمام میشوند، انتظار را که از آنها بگیرند میمیرند. قصه مادران انتظار همه...

فاطمه میرزایی مادر طلبه شهید مکائیل فضلی و خواهر شهید رمضانعلی میرزایی با یاد آوری خاطرات شهید با گوشه چارقد اشکها را پاک میکند و میگوید پسرم پنج ماه بعد از اینکه برادرم عازم شد و خبری از او نرسید رفت تا خبری از دایی گمشده بیاورد اما داغی دیگر بر دل ما گذاشت.
علی میرزایی تنها برادر شهید میگوید برادرم ۱۹ ساله بود که به جبهه اعزام شد و زمان اعزام بنده در جبهه بودم و هیچگاه نتوانستم با او خدا حافظی کنم برادرم بعنوان بسیجی در دفاع از حمله منافقان به جنگل نیز حضور داشت. چین و چروک انتظار، چهره برادر را شکسته . در حالیکه دستانش میلرزد. در سوالاتم دقیق میشود و گاهی میخواهد سوالاتم را برایش تکرار کنم.
مثل روز روشن است که بیخبری برای مادران شهدا بدترین خبر است. شاید برخی بگویند که این مادران دیگر عادت کردهاند و خو گرفتهاند به این فراق. اما مگر کسی به درد کشیدن عادت میکند، بهخصوص اگر مادر باشد و چشمبهراه فرزند…+
وقتی خبر آوردند پیکر شهید پیدا شد مادر رمضانعلی گفت خدایا شکرت فرزندم برگشت و خواهران اشک شوق ریختند.
مادری که از عملیات بدر تا الان در خانهاش را نبسته بود تا شاید روزی خبری برایش بیاورند. خانهای که خیلی قدیمی شده بود را همانگونه نگه داشت چرا که پسرش آن نشانی را داشت و آنجا را خوب میشناخت. امروز جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ بعد از ۳۸ سال میزبان رمضانعلی شد و در میان انبوهی از جمعیت و دود و اسپند پیکر شهید هشت سال دفاع مقدس پاسدار وظیفه رمضانعلی میرزایی وارد زادگاهش روستای پیر نعیم شد تمام مردم سوادکوه برای به پایان رسیدن ۳۸ سال صبوری و تحمل داغ فراق این خانواده اشک ریختند.
مادران شهدا در این جمعیت که با عشق به فرزندانشان آنها را رهسپار میدان جهاد کردند امروز نه در نگاهشان و نه در کلامشان رنگی از توقع وجود ندارد و همگی میگویند فرزندانمان را در راه خدا دادیم….